انجمن سکسی تک پورن
 
 ?
→ Advertisement ←

آموزش سکس و برقراری رابطه
  
آموزش سکس و برقراری رابطه

آموزش جنسی واقعی حضوری پارتنری وآموزش


صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین »


کاربر

Etemad
اختلال ارگاسم یا آنورگاسمی زنان چیست؟
ارگاسم به معنای رسیدن به اوج لذت جنسی است و در هر فرد زمان و مدل آن متفاوت است. اختلال ارگاسم زنان به تأخیر قابل توجه، کاهش شدت یا افت شدید احساسات در اوج لذت جنسی و نرسیدن به ارگاسم گفته می‌شود. این اختلال موجب ایجاد اختلالات جنسی در زن و همسر او می‌شود. اختلال آنورگاسمی زنان می‌تواند دائمی یا موقت باشد.

اگر زوجی دچار مشکل ارگاسم باشند ولی از عملکرد خود راضی باشند، نیازی به مراجعه به پزشک نیست. اما اگر علائم طولانی مدت باشد و در رابطه جنسی زوج‌ها مشکل ایجاد کند، حتماً باید جهت مشاوره در کنار مراجعه به پزشک زنان با سکس‌تراپیست هم در ارتباط باشند.
در زنان
مسائل و مشکلات جنسی در جوامع مختلف معمولاً برای زنان به صورت تابو مطرح می‌شود. از یک طرف دانش و آگاهی افراد در این زمینه و روابط زناشویی کافی نیست و از طرفی منابع قابل اعتماد کمی در این زمینه وجود دارند. از این رو بهتر است به آموزش رابطه جنسی به نوجوانان توجه ویژه‌ای شود.

در اکثر جوامع صحبت کردن و آموزش در زمینه لذت جنسی جایز شمرده نمی‌شود. این موضوع در مورد زنان و تربیت جنسی آنان بیشتر از آقایان دیده می‌شود. به همین دلیل اکثر خانم‌ها از دلایل ارضا نشدن خود در رابطه جنسی اطلاعی ندارند.

از طرف دیگر هیچ فردی نباید خود را با دیگری در زمینه روابط جنسی مقایسه کند، زیرا تجربه هر شخص با دیگری متفاوت است. بنابراین توصیه می‌کنیم در صورت نارضایتی جنسی در خود و یا همسر به سکس تراپیست مراجعه کنید و مشاوره لازم را دریافت کنید.
  
→ Advertisement ←
→ Advertisement ←
→ Advertisement ←

کاربر

Etemad
خجالت در اولین رابطه
باید بدانید که سکس و رابطه جنسی باعث درگیرشدن جسم و روح می‌شود. در واقع، در این رابطه هم انرژی جسمی صرف می‌شود و هم مدام از نظر روانی فعالیت می‌کنید. برای همین، بروز احساسات مختلف در قبل، طول و بعد از آن چیز عجیبی نیست.

بسیاری از افراد در نخستین رابطه یا حتی قبل از هربار سکس دچار خجالت و شرم می‌شوند. دلایل متنوعی برای این موضوع وجود دارد:

ترشح هورمون‌های مختلف باعث بروز احساسات گوناگونی می‌شود که شرم و خجالت هم بخشی از آنها است.
دید و نگاهی که به یک رابطه دارید هم می‌تواند روی احساساتتان اثر بگذارد و باعث خجالت شود. برای مثال، نگرانی بابت اثرگذاری سکس روی رابطه عاطفی‌تان.
احساسی که نسبت به ظاهر و بدن خود دارید هم گاهی پایه و اساس نگرانی و خجالت را فراهم می‌آورد.
سکس در بسیاری از جوامع تابو بوده و هست؛ یعنی موضوعی است که درباره‌اش آزادانه صحبت نشده و گفتن و شنیدن از آن قبیح بوده است. به‌طور ناخودآگاه، چنین دیدگاه‌هایی می‌تواند احساس گناه و خجالت را به افراد منتقل کند.
  

کاربر

Etemad
در این تاپیک سعی میشه محتوا های اموزشی درمورد BDSM و SM مطرح بشه وشامل عکس، آشنایی با BDSM وSM ،تعریف اصطلاحات و مبانی این حوضه باشه **

اصطلاحات رایج #BDSM

میدونم خیلی هاتون میدونین ولی میخوام یه جمع بندی راجب اصطلاحات رایج در BDSM بکنم

دامیننت
Dominant
فرد دامینیت یا سلطه گر علاقه به سلطه بر دیگری دارد

مطیع(سلطه پذیر)
Submissive
همونطور که از معنیش پیداست،فرد مطیع دیگری است و از او حساب میبرد (نقطه مقابل دامیننت)

مستر
Master
سلطه گر مرد

میسترس
Misteress
سلطه گر زن

اسلیو
Slave
برده(چه زن و چه مرد)

سوئیچ
Switch
کسی که گاهی اوقات حس سلطه گری دارد و گاهی حس سلطه پذیری (بسته به شرایط و موود فرد)

ددی
Daddy
مستری که دوس دارد نقش یک پدر مهربان و البته سخت گیر را بازی کند

لیتل_گرل
LittleGirl
اسلیوی که دوس دارد نقش یک دختر کوچک و طبیتا هیچ چیز ندان را بازی کند (نقطه مقابل ددی)

مامی
Mommy
میسترسی که دوس دارد در نقش یک مادر مهربان و البته سختگیر باشد

لیتل_بوی
LittleBoy
اسلیوی که دوس دارد نقش یک پسر کوچک و طبیعتا هیچ چیز ندان را بازی کند(نقطه مقابل مامی)

برت
Brat
اسلیوی که شیطنت زیادی دارد و کارهایی خلاف میل مستر انجام میدهد و دوست دارد بخاطر این کارها تنبیه شود.اغلب از زیر شکنجه فرار کند، ولی در حقیقت دوست دارد به زور مورد شکنجه قرار گیرد.

فول_اسلیو
FullSlave
اسلیوی که حد مشخص و معینی ندارد و حاظر است به هر کاری که مستر یا میسترسش میخواهد تن بدهد با رعایت شعار اس ام ( امنیت،عاقلانه،مبنی بر رضایت طرفین)

دگریدی
Degradee
سلطه پذیری که دوست دارد بوسیله اعمال یا گفتار تحقیر شود

دیگریدر
Degrader
سلطه گری که دوست دارد فرد مقابل خود را تحقیر کند(نقطه مقابل دیگریدی)

روپ_بانی
RopeBunny
فردی که دوست دارد در طول رابطه توسط ابزار مخصوص بسته و مهار شده باشد

پت
Pet
فرد سلطه پذیری که دوست دارد نقش یک حیوان را بازی کند و انتظار دارد مانند یک حیوان با او رفتار شود(مثلا در قفس بخوابد،از ظرف مخصوص غذا بخورد و لباس هایی همانند حیوان بپوشد و...) #سرونت

Servant
به معنای خدمتکار بوده و به اسلیوی گفته میشود که علاوه بر وظایف شخصی خود،کارهای خانه را هم انجام میدهد

سکس_اسلیو
SexSlave
اسلیوی که فقط به عنوان برده جنسی استفاده میشود
  
→ Advertisement ←

کاربر

Etemad
جالبه که بدونید آدمها تو این نقشها فرو میرن و لذت میبرن
درواقع کل هستی آدمها عبارتست از اندیشه ای که میکنن
حتما هر کدام از شما ها فکر کردید در خصوص خوشبختی
همانگونه که خوشبختی یک مفهوم ذهنی هست
برساخته ذهن آدمهاست
لذت بردن هم یک مفهوم ذهنی هست
نقش و لذت و تحریک داخل این نقش
پیچیدگیهای ذهن و ساختار مغز و تصویر سازی اجازه این کارو میده
برا بغضی ممکنه بی مفهوم باشه
دیدین حتما کسی که ماریجوانا یا گل یا یه چیزایی به این شباهت مصرف کرده
از بیرون که نگاه میکنی مطلقا نمیفهمی چرا با خودت میگی این چه فیلمی هست
ادا به نظر میرسه این کارا
اما آیا زندگی و همه عوالم آن چیزی غیر از اینست
تو همانی که به آن می اندیشی
مفهوم bdsm هم با تفسیر این مفاهیم قابل درک هست
قبحی هم نداره دیگه یه زمانی همه این کارا یک قبحی داشت همه در سرکوب عواطف خود از این دست بودن
اما دوران عوض شد روزگار این را فهماند که زندگی ارزش آن را ندارد آنگونه هدر رود که آنچه را دوست داریم تجربه نکنیم و ریاکاری کنیم
خصوصا وقتی خود واقعی خودتو بروز نمیدی
این حس ریا کاری ریاکارانه زندگی کردن یک سدی بین رضایت از خودت ایجاد میکنی چون خودت رو میتونی سرکوب کنی اما در این حالت نمیتونی به زور رضایت از خویشتن ایجاد کنی
پس باید ریاکاری را کنار گذاشت
برای رضایت درون درواقع مهمترین کاری که یک انسان میتونه بکنه و باید بکنه رضایت از خویشتن هست
دیدین یک کاری انجام میدی مثلا یک بحث ساده میکنی با یکی درحالی که صدرصد خودتو محق میدانی اما رفتی برای یکی تعریف میکنی
چرا این کارو میکنی ؟
چون از کاری که کردی رضایت نداری اگر رضایت داشته باشی نباید بخوای برای کسی توضیح بدیش
البته تفاوت داره کار درست و رضایت درون ما بر اساس باورهای شکل گرفته خودمون و تجارب و تربیت نوع خاصی از رضایت درون مون شکل میگیره لزوما اون کار ممکنه درست به نظر نیاد
ویا اینکه از انجام یک کار درست رضایت درون مون شکل نمیگیره
  

کاربر

Etemad
پیگیری نکردن خواسته های جنسی میتونه درون گرایی و گوشه گیری رو تشدید کنه و برعکس
خواستن فانتزی های جنسی و پیگیری و رسیدن و تجربه آن میتوانند بر روند برون گرایی کمک کنه
چون جامعه سنتی ما بر اساس ریاکاری بنا شده بیشتر ما بر اساس ریاکاری رفتار میکنیم
این ریکاری تا آنجا ادامه پیدا میکنه حتی در برابر خواسته های خود فرد نیز این رفتار صدق میکنه
معتقد هستند نظریه پردازان و جامعه شناسان بسیاری که آزادی های جنسی زمینه ساز آزدای سیاسی و اجتماعی هست یا به طریقی اینها لازم و ملزوم یکدیگرند
  

کاربر

Etemad
یعنی هیشکی نیست یه چیزی بگه تجارب خودشو بزاره روشن سازی بکنه اینجا بیشترین نفعی که نمیتونه برای ما داشته باشه اینه که در جوامعی مثل ما که سنتی هست و خیلی از چیزا تابو هستش این سایت و شبیه این نمیتونه ار ارتقاع فهم همدیگه و شکستن تابو ها عمل کنه
پس دوستان هرکسی تجربه ای داره هرنوع تجربه بیاد و اینجا تعریف کنه
ما که از نزدیکان خودمون نمیتونیم مسائل جنسی رو بپرسیم
از دوستان هم پرسیدنش سخته اینو میدونم مردها که از این کارا نمیکنن
خامومها رو نمیدونم می پرسن یا نه
در کشورهایی که توسعه پیدا کردن این امور را آموزش میدم
فکر کن میدونی پسرت دخترت کسانی که بلخره نیاز به برقراری رابطه دارن اما هیچ پدر مادری نمیتونن تو ایران بهش بگن مراقبت کن
رفتار جنسی پرخطری نداشته باش
کاندوم استفاده کن
واکسن های جنسی را استفاده کن
یا طرفین که میخواهند پارتنر همدیگه باشن
صادقانه اطلاعات روابط خودشونو بهم بگن و احتمال سرایت رو به صفر نزدیک کنم
اینگونه در یک جامعه بسته به مشکل میخوریم
همه در این مورد ها مسولیت داریم
اطلاع رسانی کنیم و تجارب خودمونو در اختیار دیگران قرار دهیم
جوانانی که در شرف پیدا کردن پارتنر هستند آگاه باشن که مراقبت کنن و حداقل مطالعه کنن آگاه باشن
دوستان تجارب شما به این درد میخوره که آگاهی رسانی میکنه
  

کاربر

Etemad
جای سوال داره که چرا هیچ کس چیزی نمینویسه اینطوری باید هی مطالعه کنم و مطالبی در خور جمع آوری کنم براتون و مهمتر اینکه نمیدونم موضوع جذاب چیه و یا موضوعات مورد نیاز چی هست از فواید مشارکت یکیش اینه که سرفصل مطالبی که باید مطرح بشه و شکافته بشه خود بخود شکل میگیره
حتما یک خیری هم تو این عدم مشترک شما دوستان هست ذاتا چالش بیشتری داره دیگه
  

کاربر

Etemad
میخوام یه تجربه رو به اشتراک بذارم باهاتون
از طریق یکی از شبکه های اجتماعی با خانومی آشنا شدم
ده روزی باهم صحبت کردیم به صورت چت و توی این ده روز کلی عکس به هم دادیم و صحبت کردیم میگفت طلاق گرفتم و از تهران هستم منتها من که غرب تهران بودم اون میگفت من شرق تهرانم و دعوتش که میکردم برای دیدار حضوری میگفت پدرم و برادرم هردو کارمند اداره برق هستن یک کدومشون هم همیشه خونه هستن و خیلی سخت گیر هستن و نمیگذارن من حتی برای خرید بیرون برم
این درحالی بود که اول آشنایی گفت مطلقه هستم و بر این اساس که من هفته ای یبار آیا میتونم برم دیدنش ادامه دادیم گفتگو را و ماه رمضان بود و این هم آدم مذهبی بود تا خود صبح یعنی تا وقت سحری با هم حرف میزدم
بعد ده روز گفت میخوام یک چیزایی رو اعتراف کنم گفتم چی گفته بود اسمم پریسا هست و شرق تهران زندگی میکنم و یک عکس هم به عنوان چهره خودش نشونم داده بود
بلخره اعتراف کرد که ساکن مشهد هست و اسمش منیر هست و یک پسر از شوهر قبلی داره و اون عکس که بهم نشون داده عکس خودش نیست😐😐😐😐
یعنی اینقدر بهم برخورد که نگو یعنی همه چی دروغ بود حتی عکس ها که از بدنت نشونم دادی هم قلابی بود گفت نه فقط همینا
هنوز شماره ای بهم نداده بود شماره خواستم ازش گفت فردا زنگ بزن باهم حرف بزنیم میدم بعدش
حالا من فکر میکنم دارم اینو تور میکنم دیگه
فردا زنگ زدم متوجه شدم روزا میره آرایشگاه کار میکنه صدامو که شنید انگار از نوع حرف زدنم و تن صدام فهمیده بود قابل اعتماد هستم
اینم بگم اون عکس که بهم نشون داده بود درست تیپی بود که من خیلی دوس داشتم بور چشم رنگی و رو فرم
از اون تیپ آدمها بود انگار بد عکس دیدین بعضیا خودشون خیلی سرتر از عکس هستن چون هیچ ذهنیتی که نداری فقط رو عکس طرف و حرفهاش قضاوت میتونی بکنی دیگه عکس واقعی خیلی درشت نشونش میداد اینم برعکس علایقم بود درکل توی ذوقم خورده بود
ولی اون خیلی
اتیشش تند تر شد بعد صحبت صوتی و نگو عاشق شده ولی من خبر ندارم درک هم نمیکنم دو هفته صحبت کردیم فقط
اینم بگم هیچ نه دروغ میگم نه بد کسی رو میخوام نه پنهانکاری میکنم فکر کنم همین صداقت خیلی جذبش کرده بود
مذهبی بود بخاطر اینکه راحت باشه گفتم میخوای صیغه محرمیت بخونیم از خدا خواسته خیلی خوشحال شد حالا من همینطوری تعارفی گفتم
رفته بود از گوگل درآورده بود تمام کلمات رو بعد زنگ زد خودش خوند و بهم گفت باید بگی قبوله
تمام که شد زنگ زد تصویری و دیدم آرایشگاه که بوده خودشو مثل یه عروس کرده لباس زیر قرمز آنچنانی پوشیده آبروهاش وای چقدر بلنده چقدر خوشگل شدی منیر وای مثل باربی ها شدی نوجوانی یه کارتن بود یه نهنگ اسمش سنند پیتی بود مژه هاش خیلی بلند بود چشما درشت چشماش و ابروهاش اون مدلی بود
😍😍
تصویری خواست ارضا کنمش گفت دیگه زن توشدم حلال منی
منم تحریکش کردم و دوبار ارضا شد به منم گفت باید خودتو ارضا کنی دیگه نمیزارم غیر از من کسی پیشت بخوابع و کلی از این حرفهای تحریک کننده بااون بدن بینظیرش
با اینکه بچه داشت سینه هاش نود بود ولی خیلی خوشگل و پر اصلا شل نبود سر بالا خیلی عالی و باسنش وای برجسته و عالی
کصش چقدر توپول و خوش فرم بود
آب از لب و لوچم داشت میریخت همچین چیزی ندیده بودم اینقدر ناز
این باعث شد گفتم میخوام بیام پیشت اینقدر خوشحال شد که نگو
بعد من رفتم بلیط بگیرم از شهرستان بهم زنگ زدن از یک شماره ناشناس
گفتن برادر شایانی گفتم اره گفتن تو پادگان دعوا کرده و افتاده بازداشتگاه
😐😐😐
زنگ زدم گفتم اینطوری شده بیچاره چقدر دلخور شد هیچ به روم نیاورد ولی فرداش دیدم مژه نداره تازه متوجه شدم که اون مژه ها کاشت بود از عصبانیت کنده بودشون و تمام چشما انگار فروغ خودشونو اون برق چشما رفته بود آخی چقدر سنگین بوده نرفتنم
من رفتم سنندج پادگان دیدم اره دعوا کرده زده انگشت یه سرباز شکسته رفتم ملاقات گفتن نمیشه یه پولی دادم برسونه دستش با دوستای سرباز هم حرف زدم شماره گرفتم به فرمانده دژبانی هم گفتم نزار شکایت کنه من هزینه بیمارستان میدم راضی میکنم بلخره با پرداخت مبلغی با زبون ریختن و این چیزا شکایت خودشو پس گرفت موقع برگشت از سنندج اینقدر دلم گرفته بود اشکم درآمده بود میخواستم برم پیش منیر اون اونجا ناراحت منم سر هیچ دعوای شایان خان تو بیابان هام واقعیت بگم گریه هم کردم آخه مگه میشه همچین بدشانسی
از اون طرف منیر روز بعد برگشتنم گفت کرونا گرفتم خدایا چی والا کرونا گرفتم ای وای نکنه ریه اش درگیر بشه بکشه نه وای خدایا فکرش هم دیوانه کنندست آخ چرا آخه
نه که تو آرایشگاه بود از ناقل گرفته بود
چه شانسی آوردم نرفتم وگرنه منم میگرفتم خودشم اینو گفت گفت چقدر خوب شد نتونستی بیای وگرنه حتما تو هم میگرفتی چون یکی دو روز بی علامت بوده به قدری حالش خراب شد سه روز اکسیژن تنفسی وصلش کردن تقریبا از مرگ برگشت
شایدم میرفتم و میمردم اوایل کرونا بود شدید بود هنوز هرکی میگرفت تقریبا خوب نمیشد
خوب که شد تعریف کرد چطور شوهرش داده پدره
پدر شوهرش با پدرش تو یه مسجد سالها نماز میخوندن و آدم سربزیری بوده رفاقتی بینشون شکل گرفته بوده و وقتی دختره به سن ۱۶ سالگی میرسه باباهه به پدرشوهرش میگه دختر منو بگیر برا پسرت
نامزد میکنن پسره همون شب عقد میاد پیشش تو اطاق میخوابه شروع میکنم به لیس زدن کص منیر و بعدم میماله سینه هاش همون موقع هم درشت بوده دست نمیزده مسخرش میکرده میگفته سینه هات اندازه سینه گاوه
تمام دوران نامزدی شب پنج شنبه نیامده خونه اینا و لیس میزده و یه جور خودشو ارضا میکرده بدون کوچکترین توجه به منیر که ارضا شده یا نه تعریف میکرد بعد اینکه شوهرش میخوابیده خود ارضایی میکرده
عروسی میکنن پرده منیر حلقوی هست از این نامزد اجباری هم خوشش نمیامده در نتیجه تحریک هم نمیشده و واژن خشک خشک میمانده پسره هم زود انزال بوده و وسواسی خشک خشک میگه کرد منو همون شب زفاف
یه نفرتی هم از بابت شب زفاف پیدا میکنه اکثر خانوما بخاطر بی اطلاعی داماد که باید از ژل روان کننده باید استفاده کنن و نمیکنن نمیدونن درواقع که نباید اجازه بدن به خودشون که دخول انجام بدن درحالی که واژن خشکه و به هرطریقی باید واژن را لیز بکنن که بهترین لیز کننده لوبرکانت هست و حتما بایداولین سکس از این مایع استفاده کرد همزمان باید بسیار تحریک کرد که خود سیستم مایع لیز کننده آزاد کنه خشک میکنه پرده هم که حلقوی بوده به شدت اذیتش میکنم
مثل زمان نامزدی هر پنج شنبه میرفته سراغ منیر و باز هم همون مدل خشک میکردم
تا اینکه لیز بشه مایع آزاد بشه تقریبا به انزال میرسیده برای همین منیر فکر میکرده مشکل داره دکتر میره و دکتر روان کننده تجویز میکنم
یکبار استفاده میکنه منیر ولی شوهرش نمیزاره میگه اینطوری دوست ندارم
خشک خشک تنگ تره بیشتر بهم حال میده حساب نمیکنه که چقدر زنشو آزار میده این کار
تو خونه پدر شوهرش زندگی میکردن و طبقه پایین منیر و شوهرش طبقه بالا پدره یک داماد هم داشتن و یک برادر شوهر داشته منیر که هردو میگه بهم نظر داشتن روم چون باسن خیلی برجسته ای داشت حسابی هم برادر شوهره هم داماده خانواده شوهرش نظر داشتن روش
میگفت یه روز آشپزخانه مادر شوهرم آشپزی میکردم برادر شوهرم اومد یه چیزی از آبچکان برداره منم داشتم ظرف میشستم یکدفعه دیدم از پشت کیرشو لای باسنم حس کردم برگشتم دیدم برادر شوهرمه یه خنده شیطانی کرد و دید من خیلی هول شدم رنگم پرید خودشو جمع کرد و رفت
میگفت:داماده ولی همش پاپی بود یه روز خونه تنها بودم دیدم داماده آمد تو انگار بالا خونه مادر زنش بوده یا نفهمیدم شایدم کلید داشت درو باز کرده بود اومد توی خونه ما و درو قفل کرد دنبالم کرد من دررفتم میخوای چیکار کنی دارم میمیرم میدونم تو هم میخوای چی میگی کثافت دنبالم کرد گرفت منو انداخت منو روی تخت شلوارمو کشیدم پایی از پشت کیرشو فشار داد من فقط یه جیغ زدم بیدار شدم دیدم روی تخت بیمارستان هستم
به زور و هول هولکی میخواست بکنه منو حلقه مقعدم پاره شده بود جیغ میزنم و بیهوش میشوم حلقه مقعد پاره میشه و خون ریزی میکنه اینم فکر میکنه من مردم و کمک میاره میرسونن بیمارستان
اینم بگم بعد ها که حضوری دیدمش جای پارگی که جوش خورده بود و رنگش عوض شده بود و معلوم بود پاره شده و بعد جوش خورده درواقع فکر کنم اون حلقه یه چیز مثل تاندوم باید باشه نمیدونم البته
بلخره عالم و آدم این داستان تجاوز رو میفهمن البته منیر و خانواده منیر نمیزارن باباش و برادرش بفهمن
بعد این اتفاق شوهرش بیغیرت تقریبا هیچ کاری نمیکنه انگار خواهره میترسیده این شوهر تجاوز کارو از دست میده نمیزاره برادرش کاری کنه برعکس همه سرکوفت میزنن به منیر که اگه تو لباس های پوشیده و جوری لباس میپوشیدی که باسن بزرگت رو نمیدید این اتفاق نیفته
بیچاره منیر هم مورد تجاوز قرار گرفته مقعدش پاره شده تازه متهم هم شده چقدر این ها رنج آور هست
بقیه داستان روز بعد
  

کاربر

Etemad
یک داستان واقعی ازدواج سنتی
این داستان واقعی هست که اتفاق افتاده و من شاهد نتایج آن بودم و در زمانهایی هم شایعات آن را شنیدم و نهایتا یک فرد که اطلاع کامل داشت تمام قضیه را برایم تعریف کرد
موضوع از آنجایی شروع شد که حسن که شش سال نامزد بود تصمیم میگیره بلخره این نامزدی را تمام کند و برای این میبایست دعوت نامه گرفتن تالار و همه این مراسمات چقدر کار داره چقدر سخته
حسن با هزار بدبختی و کلی تلاش پول مراسم عروسی را تهیه میکنه زنش کوچکترین فرزند خانواده هست دو برادر بنام هوشنگ و رضا داره و یه خواهر بنام نرگس
حسن هم چهار برادر و سه خواهر داره
زنش هم دختر خاله اش هست
ولی پدر زنش ادم بخصوصی هست یه حوریه اصلا بین فرزندانش خصوصا پسرا خیلی فرق میزاره و جالبه حسن بعد ها فهمید یک برادر زن ناتنی هم داره که پدر زنه از یک زن دیگه صاحب یه پسر شده و میگم عجیب غریبه این آدم رفته اون پسرش هم که از زن دیگه داشته رو از ارث محروم کرده
بلخره حسن مهمانها رو دعوت میکنه و شب تالار فرا میرسه مهمانها میان یکی یکی رضا که یه زن گرفته از تهران و رفت و آمد آنچنانی هم با خانواده نداره اونم میاد
هوشنگ برادر زن بزرگش و زنش هم میان ولی انگار زن هوشنگ خیلی دلخوره سالن پر از مهمان میشه همه فامیل جمع شدن این میان
زن هوشنگ هی بهانه گیری میکنه بدرفتاری میکنه میخواد مجلس عروسی را ترک کنه جمع میشن دور برش شروع میکنه داد و بیداد سر رضا و بدو بیراه گفتن به رضا وسط سالن رضا یک کشیده میزنه زیر گوش اشرف زن هوشنگ
تمام مجلس عروسی به هم میریزه و
نصفه نیمه مراسم عروسی رو مهمانها ترک میکنن فکر کن شش سال نامزد بمونی بعد شب عروسی برادر زنت با زن اون یکی برادر زنت دعوا کنن و کلا عروسی به هم بریزه و فقط پدر مادر حسن و برادر خواهراش با نرگس و شوهرش میمونن بقیه مجلس رو ترک میکنن
دوسال بعد حسن با اینکه یک بچه یساله داشت دوباره در سالروز عروسی همه دوست و آشنا رودعوت کرد و از نوع شام عروسی و بزن و برقص و کیک عروسی رو از نوع برگزار کرد
منو حسن یک پروژه شراکتی گرفته بودیم و شبهایی می ماندیم سرپروژه و راهش دور بود
قبلا هم شایعاتی شنیده بودم که
این رضا با زن برادرش رابطه داره همه اینو میگفتم
اون اتفاق شب عروسی حسن هم با این موضوع ارتباط داشت
من خیلی با احتیاط از حسن پرسیدم حسن داستان رضا با زن هوشنگ چیه این حرفها چقدر واقعی هست
رضا ۱۸ سالش بود با اشرف ازدواج کرد این اشرف واقعا به تمام معنا یک باربی بود زیبا به تمام معنی
بقدری این زیبا بود که خدا سر حوصله و درکامل آرامش خلقش کم کرده بود
مهدی پدر هوشنگ و رضا پیمانکار ساختمانی بود و ادم دیکتاتور تصمیم گرفته بود هوشنگ رو با خودش ببره برای کار و رضا که از نظر اون درس خوان بود تحصیل رو ادامه بده برای همین رضا سرش به درس و مشق بود و هوشنگ ۱۸ سالگی براش زن میگیره بعد عروسی هم یک کار توی شهرستان گیر بابای هوشنگ میاد باید میرفتن برا کار به شهرستان نسبتا دور
حالا رضا خونه مونده زن هوشنگ تازه عروسی کرده بسیار هم زیباست شوهرش هم رفته مسافرت کاری با پدرش هر چند ماه یبار میاد خونه
رضا هم دانشجوی تکنسین دندانپزشکی هست
پنجشنبه جمعه خونه هست
این اتفاق خواه ناخواه این دو نفر رو بهم نزدیک میمنه
و هوشنگ و زنش رو از هم دور
هم رضا میلش بوده اشرف هم یه دختر پراز ناز و شیطونی بود ابتدایی من با اشرف هم کلاسی بودیم تا کلاس سوم ابتدایی اون موقع هم خیلی خوشگل بود
یواش یواش رضا و زن هوشنگ باهم ارتباط جنسی پیدا میکنن
ولی هوشنگ هم ادم ساده ای هست هم اصلا تو این فاز ها نیست
این قضیه نزدیک به بیست سال طول میکشم
رضا تو این مدت ازدواج هم نمیکنه
حتی یه جورایی پدر رضا متوجه میشه یک طبقه از خونه که در اختیار هوشنگ بود هم ازش میگیره و از خونه بیرونش میکنم
ولی رضا ولشون نمیکنه و یه حالتی انگار که قهر کرده و از خونه پدره میزنه بیرون و میره خونه هوشنگ ساکن میشه
درحالی که هوشنگ یه پسر ده ساله و یه دختر ۱۵ ساله داره رضا ول نمیکنه و مخ برادره رو میزنه یه جوری که انگار جایی برای رفتن نداره و مجبوره خونه هوشنگ یک اطاق دراختیارش میزارن
حسن میگفت بارها دیدم وقتی میرفتم خونه هوشنگ که رضا انگار صاحب خونه هست وطوری رفتار میکنه انگار نه انگار مهمان هست امرو نهی میکنه به اشرف اونم محل سگ نمیزاره به هوشنگ از رضا حرف شنوی داره رسما رضا رو شوهرش میدونه تا هوشنگ رو به طور زننده ای هوشنگ رو هیچ کدوم ادم حساب نمیکنن
میرفتیم خونه هوشنگ میدیدیم هوشنگ حتی جمعه ها هم میره سر کار رضا هم تا لنگ ظهر میخوابه خونه اش
میرفتیم با لباس زیر از اطاقش میامد بیرون میرفت حموم باز بدتر راحت تر میامد میرفت اطاقش
انگار قرار گذاشته بوده با اشرف که زن نگیره و همین منوال یا هوشنگ طلاقش بده و رضا بگیرتش
ولی رضا یه زن مناسب کارمند دولت و موقعیت خوب پیدا میکنه و وضع مالی خیلی خوبی هم داشته و ازدواج میکنه و بیخیال اشرف میشه
و شب عروسی حسن اشرف دعواش با رضا بوده که زن که گرفتی هیچ
الانم زنتو آوردی که به من نشونش بدی
میخواسته همه چیو به زن رضا بگه که رضا با کشیده میزنه تو گوش اشرف و میکشه از تالار میندازه بیرون
نهایتا اشرف از هوشنگ طلاق گرفت و مجردی با پسر و دخترش زندگی می کنه هوشنگ هم رفته بود خواستگاری یکی نمیدونم ازدواج کرد یا نه
بعد فون مهدی دادش ناتنی هوشنگ هم اومد برای خواست ارثیه پدری خودش
پدره اونو از ارث محروم کرده بود ولی شکایت کرد دادگاه که حق و ارث خودشو بگیره
  

کاربر

Etemad
Etemad
بعد از این تجاوز که به منیر میشه تازه عقده های خواهر شوهرش گل میکنه شروع میکنه به عقده گشایی خودش برجستگی های انچنانی نداشته نه سینه ها نه باسن خوشفرمی نداشته حمله میکنه به منیر که تو شوهرمو از راه بدر کردی مارد شوهر منیرم همینطوری تازه مینر میفهمه عداوت اینا تا چه حد هست
صاحب یه پسر میشه
از اونجایی که حس مادرانه خیلی قدرت منده با تمام ایراداتی که شوهرش داشت سعی میکنه عاشقش بشه ایراد نمیگرفته هر کاری فکر میکرده علاقه شوهرشو زیاد میکنه انجام میداده هرمدل سکسی که شوهرش میخواسته مخالفت نمیکرده
درحالی که از همون اول هیچ لذتی از لحاظ جنسی نمیبرده یه شب هایی از شدت ناراحتی که چرا شوهرش هیچ توجه نمیکنه که زنم هم ارضا کنم گریش میگرفت
بعد خوابیدن شوهرش خودارضایی میکردم
فکر میکرد مریضه که واژن راه رحم لیز نمیشه
اینو اونشب که من تحریکش کردم بعد دوسال طلاق فهمیده بود که سالمه چون اونشب زیرش خیس شده بود ازبس زیاد بوده
بهم گفت من تاحالا اینقدر تحریک نشده بودم
من درادامه علاقه اینو دیدم نارحتی از اینکه نتونستم برم پیشش و چند اتفاق دیگه که یکیش همین تحریک شدنش در این حد
فهمیدم این منو تور کرده نه من اینو
این با مشخصات من یکیو میخواسته
و چقدر هم پیگیری میکنه از من همه چیو
زنگ میزدم یا اون زنگ میزد ساعتها حرف میزدم
درمورد همه چی
و چقدر هم روشن بود
خیلی دکتر رفته بود بابت اذیتی که روحی و روانی شده بود هم شوهره هم خانوادش
ادم بسیار مهربانی بود مامانش و خواهرش یکم مشکل داشتند رماتیسم
این تمام کارای خونه مامان و میکرد و اینم بگم همه شبها هم خواهرش هم برادرش هم خودش خونه پدر جمع میشدند شام
چون خودش با دادشش که خونه پدر بودند خواهر هم هرشب میامد پیششون باباهه گفته بود میخوای طبقه هم کف رو تکمیل کنم بیای اینجا خواهر غرورش نمیزاشت
برای خواهره هم پدره شوهر انتخاب کرده بود اونم راضی نبود انچنان که باید
برای برادره هم زن انتخاب کرده بود یکی دیگه رو میخواستم
پدره اجازه نداده نهایتا یه دختر خودش انتخاب کرده بود
منیر میگفت دختر عالیه ولی معلومه دل دادشم باهاش صدرصدی نیست
یه جورایی پدره تمام زندگی فرزندان رو خراب کرده بود
با خود خواهی تمام و هیچ کس جرائت نمیکرد هنوز هم چیزی بگه تنها خواهر بزرگتر با شوخی یه چیزایی میپراند
پدره چندسالی جبهه بوده مجروح شده بود
کارای برقی پیمانکاری میکرد
بغل خونه یه ملک هم خریده بود زمین دورش دیوار کشی توش یجا مسقف که انبار مصالح مورد نیاز کار دپو میشد
این اواخر معتقد بود که جنگ میشه رفته چند تا بز و گوسفند گرفته یه جورایی میخواد پناهگاه درست کنه
پیش بینی میکنه جنگی در راهه
خریدهای عمده هم دخترا هم پسرش و هم خونه خودشو همه رو باباهه انجام میده یعنی میره یه شقه گوشت میگیره
سبزی همینطور
حبوبات همینطور
مشهد مد شده بود کرونا میگرفتن میگفتن شیره خوبش میکنه منیره که گرفته بود باباهه
رفت براش یذره پیدا کرد که دودش کنه که خوب بشه
دادشته یه جور بلدم نبود گرفته بود دوسه دود کشیده بود
میگفتم دیگه معتاد شدی نمیخوامت
اینقدر مغرور بود هیچ وقت نگفت بیا پیشم
میدونم چقدر دلش میخواست
تو همین وضعیت ماهی یکی دوتا خواستگار هم میامد براش
علتش باز پدره بود
میخواست حرف پشت منیر نباشه
منیر باشگاه میرفت حسابی رو فرم بود از ترس پدره هم چادرسرمیکرد همیشه
چقدر چادر زیباش میکرد یعنی من دوس داشتم
نه که دلم بخواد چادر سر کنه
همش بهم میگفت خیابان چطوری بامن راه میری
من فکم میفتاد میگفتم دست در دستت
تعجب میکرد ذوق میکرد چنان زیاد یعنی خجالت نمیکشی عه چرا خجالت بکشم این چه حرفیه
نگو شوهره با این راه نرفته اصلا تو خیابان
میگفته مرد که زنشو بغل خودش راه نمیندازه راه بره
این ادم یه عالمه از این مسخره بازی ها داشته
نمیزاشته به آلتش دست بزنه
به تخماش نمیزاشته دستش بخوره
بعد اینکه ارضا میکردی خودشو لباسشو میپوشیده پشت میکرده به منیر میخوابیده به سینه های زنش میگفته مثل سینه گاوه خیلی بزرگه
زنه رو مداوم کنترل میکرده کجایی کجا رفتی با کی حرف زدی
در عین حالم انگار با دخترا و زنای دیگری رابطه داشته

هیچ محبتی نمیکرده به زنش انگار به اون هم تحمیل شده بوده این ازدواج
توضیحاتی که میده منیر به نظرم هربار که میخواسته با زنش بخوابه تجاوز میکرده چون هیچ کارش باب میل زنش نبوده
این کارا طی ده سال یعنی از چهارده پانزده سالگی تا بیست بیست و یک نامزدی و سه چهار سال زندگی مشترک نتونسته و یا نخواسته حتی یکبار زنشو ارضا کنه
منیر بچه سال یعنی ده سالگی سینه های درشتی داشته
هشت نه سالگی هم عموش سواستفاده جنسی میکرده ازش
خلوت گیرمیاورده منیرو شروع میکرده به مالیدن سینه هاش و باسنش
یه مدل تحت حفاظت هم بزرگش کرده بودن
یا پدر یا مادر موقع رفت و برگشت مدرسه پیشش بوده
میگفت تنها نمیتونستم برگردم میترسیدم کلاس چهارم سینه ها دیگه ۶۵ شده بوده
گفتم که من دیدنی سینه هاش ۹۰ بود ولی نود عالی اصلا شل نبود بعد شیر دادن بسته بود و همون مدل دخترانه مونده بود
فقط از نوک سینه ها میفهمیدی شیر داده
وگرنه از شکلش عین سینه دخترا بود
پدره هم برا همین ۱۵ یا ۱۴ سالگی اینو شوهرش داده چون سینه هاش و هیکلش درشت و کامل شده بود
اینم فقط عذاب آورشده چون برا پسره هم تحمیلی بوده
یکم هم پسره وسواس تمیزی داشته مشکلات دیگه هم داشته
نهایتا به طلاق میکشه
کار هم مستمر نمیکرده منیر این چندسال زندگی مشترک خیلی هم کم بود مالی تحمل کرده از انجا که غرور زیادی داره نذاشته خانواده بفهمن اگه هم فهمیدن اجازه کمک نداده
خودش کمبود را به جان خریده اما هرگز اجازه کمک نداده
شوهره چند ماه کار میکرد چند ماه بیکار میمانده
همیشه همین منوال بوده تقصیر زیادم نداشته
بیست سال اخه سنی نیست که زن هم بهش بدن طبیعی هست نتونه بچرخونه
مهرو بخشیده بود تا طلاق بده و داده بود
و هفته ای یک رور میامد پسرشو میبرد پارک
اونجام کلی هله هوله میخرید بچه هم دوسش داشت
اینم منیرو اذیت میکرد البته اشتباه میکرد دیگه
یه روز زنگ زد بهم گفت بابام میگه باید رجوع کنی به شوهرت
چی
اره هرچه من گفتم مخالفت کن بایست مقابل پدرت
جرائت نکرد
و بلخره رجوع کرد
اما پدره بهش گفته بود این اسمش فقط روی تو باشه نه خرج میخواهم بده نه جرائت میکنه بهت چیزی بگه همینجا خونه ما زندگی میکنید
بخاطر حرف مردم
بیچاره منیر و مجبور کرد به زور رجوع کنه به شوهر قبلی خودش
خیلی نارحت بود ماتم گرفته بود و منیر توی روزی که قبل رجوع بهش گفته بود حق نداری بهم دست بزنی من دیگه باتو زن شوهر نمیشم پدرم منو مجبور کرده
حتی منیر و من کلی برسی کردیم آیا با یه بچه میتونه بره بیرون خونه بگیره
هرچه حساب کتاب کردیم دیدیم نمیشه
مهمترین موضوع هم خانوادش بودن میگفت اگه این کارو بکنم نمیزاره کسی بیاد پیشم مادرم خواهر برادرم
و من میمیرم بدون اینا چون کار میکرد وسایل خانه هم داشت میتونست خرج خونه رو دربیاره
ولی نمیتونست ندیدن خانواده رو تحمل کنه

پدره مجبورش کرد رجوع کنه قبل جاری کردن خطبه عقد شرط کرده بود حق نداری بهم دست بزنی فقط بخاطر پسرمون باهم زندگی میکنیم

یارو قبول کرده بود منیر یدستی زده بود که اگه شرط هامو نپذیری من قبول نمیکنم
پدره هم جالبه به شوهر منیر گفته بود شرط های منیر رو بشنو رضایتش رو جلب کن از یکطرف منیر رو مجبور کرده بود از طرف دیگه پسره رو میخواست بده زیر بلیط منیر
پسره همه شروط منیر رو میپذیره خطبه عقد رو عاقد میخواند درضمن حق طلاق رو هم میدن به منیر
و شرط پدره این بوده بیای خونه من طبقه آخر با منیر و پسرش زندگی کنی
و پسره میپذیره
فقط بابای پسره آمده بوده دفتر خانه انگار مادره هم مخالف بوده
داداش و خواهر پسره هم جرائت نکردن بیان
به این ترتیب شب با چمدان لباس هاش میاد خونه منیر
کار هم جزو شروط بوده که نباید بیکار بگرده
صبح منیر صبحانه میده بهش راهی کارش میمنه
اینو بگم تربیت منیر طوری بود اصلا نمیتونست بی احترامی کنه
حتی الان که همه جوره میتونست رفتار کنه مطلقا بی احترامی نمیکرد
همیشه احترام میگذاشت و سروقت نهار شام صبحانه
تازه زنگ میزد ظهر کنترلش میکرد که کجایی چیکار میکنی
و منیر هم جالبه جواب میداد و این اجازه رو بهش میداد کنترلش کنه چون میتونست اجازه نده
بهش گفتم این کارو نکن این کار اونو جرائت میده بهش بزنه زیر قولها و شرط هایی که تو گذاشتی رو رعایت نکنه
درهرصورت تربیتش و روحیاتش طوری بود نتوانست
اینم بگم تحکم پذیر بود و فانتزی اسلیو هم داشت
دوس داشت باهم من مستر باشم اون اسلیو
کتک بزنمش
حین رابطه
یه فانتزی وحشتناک هم داشت
حامله اش کنم و بزنم بچه بیفته
تو دلم از این فانتزی میترسیدم
ولی چیزی نگفتم چون نمیخواستم عملی کنمش که
تنها بعد رجوع کردنش یه موقع های نمیشد صحبت کنیم تلفنی
حرفهای همو خیلی خوب میفهمیدیم
بعد رجوع کرونای دوم رو گرفت
بعد خوب شدن میگفت سر درد عجیبی دارم
یکم خوب شد
بعد دوسه هفته یبار بهم پیام داد بدجور سردرد دارم
گفتم برو دکتر
رفت دکتر دوشب بستری شد
چکاپ کامل شد مغزش یه مشکل داشت
ولی بهش نگفته بودن
انگار از روی عکس ها و آزمایشات دکتر مغز و اعصاب تشخیص سرطان مغز رو داده
😯😯😯😯😯😯😯
اما هیچ کس اینو به منیر نگفت
و در خفا تمام دارایی های که میشد را جمع میکردن که منیر را عمل کنند و منیر را رفتنی میدونن دیگه کی میتونه از سرطان مغز رها بشه

البته امیدوار هستند
امید را ازدست ندادن اما خب نام سرطان چقدر ترسناکه
مگه میشه خدایا سرطان میشه منیر زنده بمونه
البته منیر نمیدانست
منم خب نمیدانستم
تمام مدت سعی میکردم منیرو کاری کنم اینقدر از باباش ناراحت نباشه چون باباش به خیال خودش خب خوشبختی منیرو میخواست نیت بد که نداشت
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین » 

جواب شما روی این آیکون کلیک کنید تا به پستی که نقل قول کردید برگردید

 ?